سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
< 1 2 3 >

89/12/19
2:28 ع

سلام.سلامی به زیبایی بهار.عید نزدیکه و با خودش قراره زیبایی به ارمغان بیاره.خیلی قشنگه که ما رسیدن بهار رو جشن میگیریم.وقتی میگیم بهار،اولین چیزی که به ذهنتون میرسه چیه؟شاید شکوفه دادن درختها،آواز پرنده ها و کلی زیبایی های دیگه که بهار با اون ها معنای بهار بودن پیدا میکنه.خوب سال خوب و زیبایی براتون آرزومندم.عیدتون مبارک.همینگل تقدیم شما


  

89/9/18
1:24 ع

زندگی مثل پیانو است.دکمه های سیاه برای غمها و دکمه های سفید برای شادی ها.اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید وسیاه را باهم فشار دهی.


  

89/6/15
7:25 ع

سلام.سلام یه شما دوستان خوبم.میخوام یه قصه قشنگ براتون بنویسم.

دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود، پریشان شد. آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت

تا روزهای بیش‌تری از خدا بگیرد.
داد زد و بد و بیراه گفت!(فرشته سکوت کرد)

آسمان و زمین را به هم ریخت!(فرشته سکوت کرد)

جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت!(فرشته سکوت کرد)

به پرو پای فرشته پیچید!(فرشته سکوت کرد)

کفر گفت و سجاده دور انداخت!(باز هم فرشته سکوت کرد)

دلش گرفت و گریست به سجاده افتاد!

این بار فرشته سکوتش را شکست و گفت: بدان که یک روز دیگر را هم از دست دادی! تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن!

لابلای هق هقش گفت: اما با یک روز... با یک روز چه کاری می‌توان کرد...؟

فرشته گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است و آن که امروزش را درنیابد، هزار سال هم به کارش نمی‌آید و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن!

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌درخشید. اما می‌ترسید حرکت کند! می‌ترسید راه برود! نکند قطره‌ای از زندگی از لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد، بعد با خود گفت: وقتی فردایی ندارم، نگاه داشتن این زندگی جه فایده ای دارد؟ بگذار این یک مشت زندگی را خرج کنم.

آن وقت شروع به دویدن کرد. زندگی را به سرو رویش پاشید، زندگی را نوشید و بویید و چنان به وجد آمد که دید می‌تواند تا ته دنیا بدود، می‌تواند پا روی خورشید بگذارد و می‌تواند...

او در آن روز آسمان خراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی ‌را به دست نیاورد، اما... اما در همان یک روز روی چمن‌ها خوابید، کفش دوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آن‌هایی که نمی‌شناختنش سلام کرد و برای آن‌ها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد.

او همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد و لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد!

او همان یک روز زندگی کرد، اما فرشته‌ها در تقویم خدا نوشتند: او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود.


  

88/9/19
2:30 ع

من از خدا خواستم که زشتی های وجود مرا از بین ببرد.خدا گفت:«نه آنها در تو نیستند که من آنها را از بین ببرم،برای این هستند که تو در برابرشان استقامت به خرج دهی.»من از خدا خواستم که سلامتی و هماهنگی بدنم را کامل سازد.خدا گفت:«نه.روح تو کامل است،اما جسم و بدن تو موقتی است.»من از خدا خواستم که به من صبردهد.خدا گفت:«نه.صبر بر اثر سختی ها به دست می آید.شکیبایی و صبوری دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است.»من از خدا خواستم به من خوشبختی دهد.خدا گفت:«نه.من به تو برکت میدهم،اما خوشبختی به خودت بستگی دارد.»من از خدا خواستم تا از درد و رنج رهایم کند.خدا گفت:«نه.درد رنج تو را از این جهان دور و به من نزدیکتر میکند.»من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد.خدا گفت:«نه.تو خودت باید رشد کنی،اما من تو را کمک میکنم تا میوه دهی.»من از خدا خواستم به من چیزهایی بدهد که زندگی را دوست داشته باشم.خدا گفت:«نه.من به تو زندگی می بخشم تا تو از همه لحظات آن لذت ببری.»نهایتا من از خدا خواستم که کمکم کند تا دیگران را همانطور که هستند و او دوست دارد،دوست داشته باشم.خدا گفت:«سرانجام حکمت را آموختی.» امروز روز توست.پس آن را هدر نده تا خداوند نیز به تو برکت دهد.وقتی آنچه را رخ میدهد درک کنی و به مردم محبت کنی برکت خواهی یافت.

 

 

 


  

88/6/11
1:34 ع

سلام به شما دوستای گلم.امروز با یه مطلب علمی اومدم،امیدوارم که خوشتون بیاد،اگه تکراری بود،به بزرگی خودتون ببخشید. گل تقدیم شماترسیدمزنبور عسل چند معده دارد؟؟ این حیوان با تمام کوچکی اش دو معده دارد.موقعیکه شیره گلها را میمکد این غذا داخل معده اولی میگردد که به وسیله دریچه ای به معده دومی مرتبط است.این معده دوم عملیات گوارشی را انجام میدهد.    بالن آبی:بالن آبی حیوان عظیم الجثه ای ایست که هیچگاه نمیتواند در  سطح زمین زندگی کند،طول متوسط بالن 32/90 متر و وزن آن 133 تن است.این جانوران در اقیانوس منجمده به سر میبرند و در مدت یک ساعت مسافت 37 کیلومتر را طی میکند.در سال 1932(میلادی) بالنی را توزین کردند که وزنش 121/5 تن بود.تنها زبان این حیوان 3/22 تن وزن داشت.    دنیای جانوران دنیای شگفت انگیزی است.شاید عجیب ترین پدیده های آفرینش را در میان جانوران بتوان پیدا کرد.جانوران عظیم الجثه ای وجود دارند که وزن آنها از صد تن نیز متجاوز است،در مقابل جانورانی ذره بینی هستندکه وزنشان به یک صدم گرم نیز نمیرسد.  اینم از مطلب امروز،همین.خدانگهدارتونگل تقدیم شمادوست داشتنخدانگهدار


  

پیام رسان

+ عشق یعنی کوچک کردن دنیا به اندازه ی یک نفروبزرگ کردن یک نفربه اندازه ی دنیا(دکترشریعتی)

+ آدمها آنقدر زود عوض می شوند … آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است …

+ اگرمشکلات شمادرزندگی به بزرگی یک کشتی است هرگزفراموش نکنیدکه نعمتهایتان به وسعت یک اقیانوس است …

+ زندگی مثل یک پیانو است.همان چیزی را میشنوی که مینوازی...

+ همیشه آرزوهایی که داری یه جا بنویس . می دونی چرا ؟چون خدا اونها رو یادش نمی ره ، این مائیم که یادمون میره چیزهایی که الآن داریم آرزوی دیروزمون بوده که خدا بهمون داده.

+ اندیشیدن به پایان هر چیز، شیرینی حضورش را تلخ می کند. بگذار پایان تو راغافلگیر کند، درست مانند آغاز.

+ عید حقیقی را کسانی درک میکنند که با یک چشم بر گذشته بگریند و با چشم دیگر به آینده لبخند بزنند . . .عید بر شما دوستان گرامی مبارک باد و سال خوبی براتون آرزومندم.

+ همانطور که گل سرخ رو با خارش دوست داری.دیگران رو هم با عیوب آنها، دوست بدار

+ سکوت سرشار از نگفته هاست و نا گفته ها پر بها ترین داشته هاست . . .

+ یادها فراموش نخواهند شد ، حتی به اجبار و دوستی ها ماندنی هستند ، حتی با سکوت . .


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ